چرا فیلم «مرد فراری» ادگار رایت در گیشه شکست خورد؟

«مرد فراری» (The Running Man) همه فاکتورهای ضروری برای موفقیت را داشت اما نتوانست در گیشه ارتباطی با تماشاگران برقرار کند. فیلمی که توسط ادگار رایت (فیلم‌سازی که «هات فاز» و «بیبی درایور» را در کارنامه دارد) ساخته شده و از حضور گلن پاول (ستاره «تاپ گان: ماوریک» و «گردبادها») بهره می‌برد، اقتباسی از رمان پادآرمانشهری محبوب استیون کینگ است و بودجه‌ی بالایی هم دارد، چگونه می‌تواند چنین زمین بخورد؟ در این مقاله، دلایل شکست فیلم «مرد فراری» را بررسی می‌کنیم.

«مرد فراری» با افتتاحیه‌ی 16.5 میلیون دلاری، حتی در هفته اول هم نتوانست در صدر گیشه قرار بگیرد و جایگاه نخست را به فیلم «اکنون مرا می‌بینی 3» ساخته‌ی روبن فلیشر واگذار کرد. این فیلم در سطح بین‌المللی هم 11.2 میلیون دلار فروخت تا فروش کلی‌اش به 28.2 میلیون دلار برسد. این آغاز چندان امیدوارکننده‌ای نبود، خصوصا با توجه به هزینه‌ی 110 میلیون دلاری پارامونت برای فیلم. این همچنین نخستین بار بود که فیلمی از گلن پال -در سال‌های اخیر- قدم اولش را محکم برنمی‌دارد. دیگر فیلم‌های او همگی به فروش خوبی رسیدند. اما عملکرد ضعیف فیلم، خبر بسیار بدتری برای ادگار رایت بود که ساخته‌ی قبلی‌اش، «دیشب در سوهو» در گیشه شکست خورد و احتمالا این آخرین بار باشد که بودجه‌ی مناسبی در اختیارش قرار می‌گیرد.

عملکرد فیلم در هفته‌های دوم و سوم هم بهتر نشد و اخیرا به مرز فروش 50 میلیون دلار رسیده است. توجه داشته باشید که نیمی از درآمد فیلم‌ها به جیب سینمادارها می‌رود، بنابراین «مرد فراری» تا این لحظه فقط 25 میلیون دلار فروخته و یک ضرر حدودا 80 میلیون دلاری به پارامونت زده است. ما هزینه‌های بازاریابی را هم در نظر نگرفتیم، با احتساب آن وضعیت به مراتب بدتر هم می‌شود.

داستان فیلم در آینده‌ای نزدیک جریان دارد؛ پیرامون یک مسابقه‌ی تلویزیونی محبوب که شرکت‌کنندگانش باید 30 روز زنده بمانند، کاری که آسان نیست چون هم از سوی شکارچیان حرفه‌ای و هم از طرف مردم عادی تحت تعقیب هستند. «مرد فراری» گروه بازیگری چشم‌گیر هم دارد: کتی اوبراین، ویلیام اچ. میسی، لی پیس، امیلیا جونز، مایکل سرا، جیمی لاسون، کولمن دومینگو و جاش برولین. در نگاه اول، همه‌چیز مهیای یک بلاک‌باستر پرفروش بود، اتفاقی که رخ نداد، اما چرا؟

بودجه‌ی نجومی و غیرمنطقی فیلم «مرد فراری»

بزرگترین مشکل فیلم همین است؛ پروژه‌ای که از همان ابتدا بیش از اندازه هزینه برداشت. خرج کردن 110 میلیون دلار برای اقتباسی از استیون کینگ که نه در ژانر وحشت است، نه سوپراستاری در حد تام کروز دارد، و نه کارگردانی پشت دوربین که تجربه‌ی ساخت چنین فیلم‌های پرخرجی را داشته باشد، از همان ابتدا تصمیمی منطقی نبود، خصوصا در دوره‌ای که وضعیت باکس آفیس بیش از هر دوره‌ی دیگر متزلزل است.

این قضیه ربطی به ارزش هنری «مرد فراری» ندارد؛ مسئله این است که ساخت چنین فیلمی با این میزان هزینه، حتی در دوران پیش از کووید هم پرریسک بود، چه برسد به امروز. تعداد بلاک‌باسترهایی که سالانه می‌توانند بودجه‌ای بالای 100 میلیون دلار داشته باشند و موفق شوند بسیار کمتر شده است. مخاطبان امروز فقط حاضرند برای فیلم‌هایی خاص به سالن‌های سینما قدم بگذارند؛ در چنین شرایطی، 110 میلیون دلار هزینه برای «مرد فراری»، یک قمار بی‌دلیل بود.

در باب مقایسه، «پیاده‌روی طولانی» -اقتباس دیگری از کینگ- با بودجه‌ی منطقی 20 میلیون دلاری ساخته شد و دقیقا هم مشخص بود کدام مخاطبان را هدف گرفته است. اما «مرد فراری» مسیر را برعکس رفت؛ فیلم برای بازار آمریکا ساخته شده اما برای بازگشت سرمایه، نیاز داشت که بازارهای جهانی هم موفقیت کسب کند. استودیو بیش از حد به این پروژه خوشبین بود، در حالی که همه‌ی نشانه‌ها حاکی از این بودند که فیلم نمی‌تواند بودجه‌اش را جبران کند. ادگار رایت شایسته‌ی چنین بودجه‌هایی هست و گلن پال هم یک ستاره نوظهور به حساب می‌آید اما این پروژه، پروژه‌ای نبود که کارنامه هنری این دو را متحول کند و گیشه را هم به آتش بکشد.

واکنش‌های نه‌چندان مثبت به فیلم

مشکل «مرد فراری» این نبود که یک‌صدا مورد نفرت منتقدها یا تماشاگران قرار گرفته باشد؛ مسئله این است که برای فیلمی در این ابعاد، آن «سروصدای لازم» هرگز شکل نگرفت. یک بلاک‌باستر 110 میلیون دلاری برای اینکه در خط شروع زمین نخورد، باید قشرهای مختلفی را مجذوب خود کند و اکثر آن‌ها از فیلم رضایت داشته باشند. اما درجه‌بندی سنی بزرگسالان (R) تیر خلاص را زد و دایره‌ی تماشاگران بالقوه را کوچک‌تر کرد. از طرف دیگر، فیلم به اندازه‌ای خوب نبود که از تبلیغات دهان‌به‌دهان بهره ببرد.

فیلم در حال حاضر در سایت راتن‌تومیتوز میانگین امتیاز 64 درصد را دارد و امتیازش در آی‌ام‌دی‌بی، 6.7 از 10 است. تماشاگران در سینماسکور هم به آن امتیاز B مثبت را داده‌اند؛ نمره‌ای که برای یک بلاک‌باستر به معنای «حتما باید تماشا شود» نیست. نسخه‌ی دیجیتالی «مرد فراری» احتمالا طرفداران زیادی پیدا خواهد کرد اما برای جبران بودجه‌اش، حتما باید در سینماها می‌فروخت.

کریس اوانجلیستا در نقد این فیلم یک جمله‌ی کلیدی گفت: «ما این چیزها را قبلا دیده‌ایم؛ در فیلم‌هایی بهتر.» و راست هم می‌گوید. «مرد فراری» فیلم خوبی است اما هیچ حرف تازه‌ای برای گفتن ندارد. هرگز احساس نمی‌کنید «یک رویداد سینمایی» است و حقیقتا کیفیت و ظرافت ساخته‌‌های پیشین ادگار رایت را هم ندارد.

اکران در بدترین زمان ممکن

تاریخ اکران همه‌چیز نیست اما گاهی می‌تواند یک فیلم بد را به اثری موفق تبدیل کند و گاهی هم یک فیلم خوب را زمین بزند. واقعیت این است که استودیوی پارامونت، تاریخ مناسبی را برای روی پرده فرستادن «مرد فراری» انتخاب نکرد. فیلم در هفته‌ی افتتاحیه با رقابت مستقیم بیش از حد روبه‌رو بود و در هفته‌های بعدی هم شرایط دشوارتری را تجربه کرد. بدیهی بود که «اکنون مرا می‌بینی 3» و «غارتگر: سرزمین‌های بد» طرفداران خاص خودشان را به سینماها بکشانند و «شرور: برای همیشه» مانند تراکتور از روی همه رد شود.

همان‌طور که بالاتر هم اشاره شد، «مرد فراری» باید در بازارهای بین‌المللی هم موفق عمل می‌کرد اما تقریبا بین فیلم‌های مهم دیگر گم شد. با ورود «شرور: برای همیشه» و «زوتوپیا 2»، ساخته‌ی ادگار رایت تقریبا هیچ فرصتی برای نفس‌ کشیدن ندارد و هیچ خط زمانی یا جهانی را نمی‌توان متصور شد که در آن، این فیلم بتواند به فروش خوبی برسد.

گلن پاول؛ ستاره‌ای که هنوز کافی نیست

در آستانه‌ی اکران «مرد فراری»، این زمزمه همه‌جا پخش بود که گلن پاول شاید همان «ستاره‌ی بزرگ بعدی» باشد؛ کسی که فقط با حضورش روی پوستر، می‌تواند گیشه را تکان بدهد. بعد از حضور در «تاپ گان: ماوریک» و «هر کسی جز تو»، خیلی‌ها باور داشتند پاول در مسیر تبدیل شدن به یک سوپراستار تمام‌عیار است. اما واقعیت این است که ستاره‌بودن هم سقف دارد، و فعلا سقف پاول پایین‌تر از آن چیزی است که تصور می‌شد.

تعداد بازیگرانی که می‌توانند صرفا با اسم‌شان یک فیلم را نجات بدهند، خیلی کم‌تر از آن چیزی است که هالیوود دوست دارد وانمود کند. حتی دواین جانسون هم نتوانست همین چند هفته پیش جلوی زمین خوردن «ماشین کوبنده» را بگیرد. با این حال، این امید وجود داشت که پاول، تام کروز بعدی سینما باشد: خوش‌چهره، خوش‌اخلاق، و قابل اتکا در گیشه. «گردبادها» سال گذشته به یک موفقیت 372 میلیون دلاری تبدیل شد، و سهم پال در فروش 1.49 میلیارد دلاری «ماوریک» غیرقابل‌انکار است.

اما «مرد فراری» نخستین بار بود که کل بار سنگین یک پروژه‌ی بزرگ، روی شانه‌های او افتاده است. تیموتی شالامی یکی از معدود جوان‌هایی است که نشان داده می‌تواند چنین وزنی را تحمل کند؛ پاول، حداقل در این دور، نتوانست. منطقی هم بود که دلش بخواهد از موج محبوبیتش استفاده کند و نقش اول یک بلاک‌باستر را بپذیرد و حتی در این مسیر، پیشنهاد حضور در «تولد دوباره دنیای ژوراسیک» را رد کند.

«مرد فراری» همان فیلمی نبود که مردم انتظارش را می‌کشیدند

استودیوها قطعا قرار نیست بر اساس خواسته‌های تصادفی کاربران توییتر تصمیم بگیرند، اما سینما مثل هر صنعت دیگری، روی محور عرضه و تقاضا می‌چرخد. و خب گاهی بازار با صدای بلند اعلام می‌کند: «این یکی را لازم نداریم.» استیون کینگ اسم بزرگی است، اما «مرد فراری» آن چیزی نبود که مردم برای بازگشتش لحظه‌شماری کنند. نسخه‌ی 1987 با بازی آرنولد شوارتزنگر هم در زمان خودش شکست خورد. شاید همین کافی بود تا نسخه‌ی بازسازی با بودجه‌ پایین‌تری ساخته شود.

کینگ بیشتر با ژانر وحشت شناخته می‌شود. به همین دلیل است که «آن» توانست با فروش 700 میلیون دلاری فاتح سینمای ترسناک شود. آن فیلم یک بازسازی بود، اما بازسازی‌ای که مخاطبان منتظر بودند و البته با بودجه‌ی 35 میلیون دلاری هم ساخته شد.

خیلی از اقتباس‌های کینگ بعد از شکست در گیشه، در پلتفرم‌های استریم مورد توجه قرار می‌گیرند. «آتش‌افروز» (2022) در سینما شکست خورد، اما در نتفلیکس مخاطب پیدا کرد. باز هم یادآوری می‌کنیم: آن یک فیلم ترسناک با بودجه 150 میلیون دلاری بود. اشتباه محاسباتی «مرد فراری» این بود که سعی کرد با قیمت یک بلاک‌باستر، اثری را بفروشد که در دایره‌ی «فیلم‌های ضروری» مخاطب امروزی جایگاهی ندارد. اگر «مرد فراری» با نصف این بودجه ساخته شده بود، بازهم شکست می‌خورد اما حداقل می‌توانستیم آن را یک ریسک جسورانه بدانیم، نه یک ریسک احمقانه.

«مرد فراری» یک برند معتبر نیست

حتی در همان سال 1978 هم «مرد فراری» یک نام دهن‌پرکن نبود. نسخه‌ی سینمایی اصلی، در بهترین حالت، یک فیلم «معمولی» بود؛ سی‌اُمین فیلم پرفروش سال که به‌راحتی پشت سر آثاری مثل «قرار ملاقات دو ناشناس» و «مانکن» دانلود موزیک جا ماند (دو فیلمی که امروز هیچ استودیویی حاضر نیست حتی یک جلسه‌ی اتاق فکر برای بازسازی‌شان برگزار کند). در تمام این سال‌ها، دیگر آثار علمی-تخیلی آرنولد مثل «یادآوری کامل» یا دو فیلم اول «ترمیناتور» از نظر فرهنگی آن‌قدر محبوب بوده‌اند که «مرد فراری» کنار آن‌ها همچون یک پاورقی فراموش‌شده به نظر می‌رسد. نه دیالوگ ماندگاری دارد، نه میراثی که نسل بعدی به آن ارجاع بدهد، و نه از آن فیلم‌هایی است که در گذر زمان، ارزش پیدا کند.

این یعنی ادگار رایت آزاد بود هر کاری بخواهد بکند و احتمالا می‌توانست اثر بهتری نسبت به نسخه‌ی اصلی تحویل دهد. از طرف دیگر، نبود یک برند شناخته‌شده یعنی به مشکل خوردن فیلم در حوزه بازاریابی. اسم «مرد فراری» برای مخاطب امروز تقریبا هیچ معنایی ندارد؛ نه نوستالژیک است و نه هیجان‌انگیز.

با توجه به اینکه همان اقتباس دهه‌ی 80 میلادی هم گیشه را منفجر نکرد، مشخص بود که قانع‌کردن مخاطب 2025 برای اهمیت دادن به این فرنچایز، یک جنگ از پیش‌باخته است. و پارامونت هم موفق نشد این نقطه‌ضعف را با تبلیغات جبران کند.

ادگار رایت برای عموم مخاطبان چهره‌ی چندان بزرگی نیست

«اسکات پیلگریم در برابر دنیا» (2010) در گیشه شکست خورد، اما خیلی زود به یک فیلم کالت تبدیل شد. این اتفاق اما یک واقعیت واضح را یادآوری می‌کند: فیلم‌های ادگار رایت برای «مخاطب عام» ساخته نمی‌شوند. سه‌گانه‌ی «سه طعم کورنتو» هیچ‌وقت فراتر از 26 میلیون دلار فروش نکرد. «دیشب در سوهو» (2021) به سختی از مرز 10 میلیون فروش عبور کرد. «بیبی درایور» هم یک استثنا بود؛ فیلمی که هیچکس پیش‌بینی نمی‌کرد 107 میلیون دلار بفروشد.

پول، معیار درستی برای سنجش ارزش هنری آثار سینمایی نیست، اما در تحلیل بازار، یک شاخص دقیق است: ادگار رایت برای عاشقان سینما چهره‌ی محترمی است، اما برای خانواده‌ای که جمعه‌شب می‌خواهد تصمیم بگیرد چه فیلمی ببیند، هیچ‌وقت در حد نولان یا کامرون نبوده و نیست. اسم او نمی‌تواند به‌تنهایی مردم را به سینما بکشاند.

بازسازی‌ها مدت‌هاست که جادوی خود را از دست داده‌اند

اگر چند بازسازی لایواکشنِ پرزرق‌وبرق دیزنی را کنار بگذاریم، بقیه‌ی بازسازی‌ها -به‌خصوص اکشن‌های پرهزینه‌ای مثل «مرد فراری»- مدت‌هاست که قمار پرریسک هالیوود شده‌اند. قبل از کرونا هم نسخه‌های جدید «نقطه شکست»، «آرزوی مرگ» و «یادآوری کامل» زمین خوردند.

باید پذیرفت که چسباندن یک اسم آشنا روی داستانی که قبلا یک‌بار تعریف شده، دیگر کارکرد قدیمی‌اش را ندارد. در عوض، دنباله‌های مبتنی بر میراث، مثل «کرید»، جنگ ستارگان: نیرو برمی‌خیزد» یا «بیتل‌جوس بیتل‌جوس» بهتر جواب می‌دهند: هم نوستالژی را زنده می‌کنند، هم شخصیت‌های جدید معرفی می‌کنند. اما بازسازی؟ حتی وقتی مثل «مرد فراری» اقتباس وفادارانه از کتاب باشد و نه تکرار فیلم قدیمی، بازهم نمی‌تواند نظرات را جلب کند. ضمن اینکه شکست اخیر «سفیدبرفی» دیزنی نشان داد حتی این استودیو هم جادوی همیشگی‌اش را در بازسازی‌ها از دست داده. وقتی «پلیس آهنی» با تمام محبوبیتش، در سال 2014 نتوانست کاری از پیش ببرد، تهیه‌کنندگان «مرد فراری» دقیقا انتظار چه چیزی را داشتند؟ اجازه ندهید موفقیت‌های «شیر شاه» یا «پری دریایی کوچک» شما را گمراه کنند، بازسازی‌های مدرن اغلب با هزینه‌های گزاف تولید می‌شوند و به ندرت به سوددهی می‌رسند.

منبع: slash/film